باید به این نکته توجه داشت که بالا بودن تعداد دنبال کنندههای صفحات مجازی (فالوور) موفقیت و پس از آن سوددهی برندتان را در دنیای دیجیتال - بخصوص در شبکه های اجتماعی – تضمین نخواهد کرد. رسیدن به سود حداکثری نیازمند رعایت نکاتی است که هوشمندانه و بعضا ساده است.
یکی از دلایل اصلی راهاندازی کسب و کار این است که بتوانیم با محصولاتی که ارایه میدهیم اولا به سوددهی برسیم و ثانیا زندگی را برای دیگران آسانتر کنیم. این روزها اکثر #کارآفرینان تلاش میکنند تا قبل از راهاندازی کسب و کار از خود #برندشخصی بسازند تا در شبکه های اجتماعی تبدیل به #اینفلوئنسر (1) شوند. درست است دنیای دیجیتال اینفلوئنسر را تبدیل به یک سمت شغلی کرده است و مردم نیز این شغل را دوست دارند و به آن احترام میگذارند اما دنیای دیجیتال فرآیند افزایش دنبال کنندهها که میبایست بهطور طبیعی انجام شود را با یکسری قوانین ترکیب کردهاست تا ما بتوانیم بیشتر دیده شویم.
برای موفقیت باید تلاش کنیم که در کنار این زرقوبرقها و زمانی که تعداد دنبال کنندههایمان بالا رفت یک شرکت سودآور بنیانگذاری کنیم و از این راه درآمد کسب کنیم. راههای متفاوت زیادی برای کسب وجود دارد، فقط کافی است به دنبال کنندههایمان بها دهید تا آنها نیز حاضر شوند برای شما و برندمان پول خرج کنند.
کافی کمی جسورانه عمل کنیم و نکات زیر را هوشمندانه به کار ببریم تا موفقیت کسب و کارمان را بیشتر کنیم.
۱-کمی خودسرانه عمل کنید
۲- آموزش دهید
۳- تمام قوانین را بشکنید
۴- هیچ ترسی نداشته باشید
۵- درآمد کسب کنید
۶- پلتفرم یا محیط اجرایی خودتان را داشته باشید
۱-کمی خودسرانه عمل کنید
بعضی افراد نمیتوانند دست از توییت کردن بردارند و در همه حال مشغول ساخت ویدئو هستند. این افراد طرفداران زیادی دارند و مردم به هر چیزی که میگویند گوش میدهند، حتی اگر مطالب گفته شده را دوست نداشته باشند بازهم در نقش شنونده عمل میکنند. این افراد دیگران را به درگیری و بحث دعوت میکنند و اهمیتی نمیدهند که همه آنها را دوست دارند یا نه.
۲- آموزش دهید
بهترین راه برای بالا بردن خودتان این است که افرادی که در کنارتان هستند را نیز بالا ببرید. هر چیزی که میدانید، تمام رازها و تجربیات خود را به دیگران نیز آموزش دهید. مردم را با کاری که انجام میدهید آشنا کنید و تمام مراحل انجام کار را با آنها به اشتراک بگذارید. شکستهایتان را نیز مانند پیروزیهایتان اعلام کنید و به یاد داشته باشید که هیچکس به یک فرد متخصص که سکوت کرده است گوش نمیدهد بنابراین تمام درسهایی که در زندگی یاد گرفتهاید را بهعنوان نصیحت در اختیار دیگران قرار دهید.
۳- تمام قوانین را بشکنید
افرادی که سازنده هستند موانع را کنار گذاشته و از این طریق به شنوندگان کمک میکنند تا زمانشان را برای پیروی کردن از قوانین هدر ندهند، بنابراین فرصت این را ندارند که ببینند آیا کاری که انجام میدهند از راه مناسب انجام میشود یا خیر. یکی از بدترین کارهایی که در راستای محبوب کردن برند خود هرگز نباید انجام دهید این است که به لیست قوانین دیگران نگاه کرده و از آنها تقلب کنید. همانطور که هیچ دو انسانی شبیه به هم نیستند، دو شرکت نیز نباید باهم یکسان باشند، بنابراین اهداف و وظایف خود را مشخص کرده و قوانین خود را در راه رسیدن به آنها اجرا کنید.
۴- هیچ ترسی نداشته باشید
گاهی اوقات مردم دانش خود را با دیگران به اشتراک نمیگذارند زیرا میترسند که با انجام این کار یک فرد متکبر به نظر برسند، اما اگر شما در مورد تجربیات خود صحبت نکنید مطمئنا شخص دیگری این کار را انجام خواهد داد و مردم به سمت او جذب خواهند شد. نترسید از اینکه اشتباه کنید و به جای پنهان شدن، در انظار عمومی ظاهر شوید.
۵- درآمد کسب کنید
اگر تعداد زیاد دنبال کنندگان برابر با درآمد بالا بود مطمئنا اغلب افراد میلیونر میشدند. اما قانون ۲۰/۸۰ در این حوزه کسبوکار نیز حکمفرما بوده و به این معنا است که ۸۰ درصد درآمد آنلاین از ۲۰ درصد مردم حاصل میشود. پس چگونه میتوان از طریق دنبال کنندگان در شبکههای اجتماعی کسب درآمد کرد؟ پاسخ این سوال ساده است؛ فقط کافی است داخل صفحهتان اجناسی با قیمتهای متفاوت را برای فروش بگذارید. کالاهایی که ارزان هستند مورد استقبال افراد کمدرآمد قرار خواهند گرفت و افرادی که برند شما را دوست دارند نیز کالاهای گرانتر را خریداری خواهند کرد. هر زمان مشاهده کردید که فروشتان در حال بالا رفتن است و افراد بیشتری جذب شما شدهاند آنگاه میتوانید در راستای بهبود کیفیت زندگی مردم، اجناس خود را رشد و توسعه دهید.
۶- پلتفرم یا محیط اجرایی خودتان را داشته باشید
هیچ موقع فرمانروایی خود را روی زمین قرضی دیگران بنا نکنید، از رباتهای افزایش دهنده دنبال کننده استفاده نکنید. وبسایت کسبوکار خودتان را بسازید یا حتی با استفاده از برنامههای مختلف، شبکه اجتماعی مخصوص به برند خود را راهاندازی کنید. همیشه با این ذهنیت پیش بروید که اگر در عرض یک شب همه شبکههای اجتماعی شما از بین بروند بتوانید کسبوکار خود را دوباره رونق دهید، اگر مشتریها و طرفداران شما حقیقی باشند خودشان به دنبال پیدا کردن شما هستند و میتوانید دوباره همه چیز را از نو شروع کنید.
برند شما بازتابی از شخصیت شما است، بنابراین آن را بر پایه اطلاعات جعلی بنا نکنید، خودتان باشید تا مردم بهصورت طبیعی به سمت شما جذب شوند. برای رسیدن به موفقیت و محبوب شدن برندتان میتوانید نگاهی به کسبوکارهای پررونق بیندازید تا از آنها الهام بگیرید اما به یاد داشته باشید که هرگز نباید از آنها تقلید کنید.
1* اینفلوئنسرها افرادی هستند که در شبکههای اجتماعی فالوئرها یا دنبال کنندههای زیادی دارند و از این طریق تبلیغات انجام میدهند
منبع: اینترپرنر
ترجمه اولیه: بنفشه نیکبخت
در شرایط کنونی رسانههای دیجیتال، تبلیغات عمومی و محیطی را تحت تاثیر خود قرار دادهاند، برندها به دنبال راههای جدیدی برای ارتباط و جذب مشتریان هستند. آخرین پرصداترین ترین روش آنها به انتشار داستانهایی مربوط میشود که شباهت بسیاری به روزنامهنگاری دارد. استراتژی کلیدی محتوای برند یا “تبلیغات بومی” این است که ضروریات تجاری و حتی خود برند را مخفی نماید، تا خوانندگان تصور نمایند که در حال تحلیل مطلبی خاص از یک روزنامه یا مجله هستند. تصور بر این است که این امر باعث میشود تا برندها قابلاطمینانتر، آشناتر و ضروریتر به نظر برسند. اما این روش یک دورغگویی بزرگ و تقلبی آشکار است که با تلاشی کوتهبینانه سعی در فریب دادن مشتریان جهت باز کردن کیف پولش است. آنچه کسب و کارها باید انجام دهند دی-برندینگ است.
منبع: FastcoDesign
دریکی از مطالب قبلی (داستان برند؛ راه برقراری ارتباط عاطفی برندها با مخاطبان) نکاتی در مورد داستان برند و چگونگی نوشتن آن گفتم. اگر یادتان باشد یکی از اصلی ترین نکات برای نوشتن یک داستان خوب برای برند، شخصیت سازی برای بود. حال تصور کنید اگر برندتانطوری شخصیت پردازی کنید که به انسان تبدیل شود، چه اتفاقی رخ خواهد داد. در این مطلب که یکی از مقالات سایت سرچ انجنین ژورنال است، توضیح خواهم داد که چگونه برندتان را انسانی کنید.
انسانها به یکدیگر میپیوندند، با هم ارتباط برقرار میکنند، و به یکدیگر اعتماد میکنند. اگر کسی به شما اعتماد نکند، احتمال اینکه با شما مراوده مالی انجام دهد، چقدر است؟ بله! درست است! این اتفاق یقینا نخواهد افتاد.
همین دلیل کافی است تا درست کردن تصویر، نام و نشان برای نمایش برند حتی از داشتن یک ماشین پول هم اهمیت بیشتری داشته باشد. کسبوکارهای کمی وجود دارند که به خوبی میتوانند میان برند و مشتریان خود پیوند عمیقی ایجاد کنند، و آن را برای مخاطبین قابلارتباط و به یاد ماندنی سازند.
در مقابل آنها برندهای دیگری وجود دارند که خود را به فضایی ناشناخته، سرد و رسمی محدود میکنند، و برندشان صدای یکنواختی دارد که در تمام کانالها تنها همان صدا به گوش میرسد؛ ترس…
چند ثانیه به برند مورد علاقهتان فکر کنید. کدامیک از آنها برجستهتر هستند؟ برندهای رِنتدِرانوِی، چریتی واتر، ویستیا و هاباسپات به سرعت به ذهنم رسیدند، و تعجبآور نیست که همهی اینها در هنر انسانیسازی بسیار مهارت دارند.
بله، برخی صنایع راحتتر وارد بازار میشوند؛ برای مثال، خردهفروشان و موسسات خیریه راحتتر از شرکتهای نرمافزار یا بیمه میتوانند برندشان را انسانیسازی کنند، با وجود این شرکتهایی نظیر هاباسپات ثابت میکنند انسانیسازیِ یک برند کاملا قابل انجام است، و در صورت عدم انجام این کار، برندتان مطرود و خستهکننده میشود.
برندها توسط انسانها ساخته میشوند، پس چرا گاهی اوقات احساس میکنیم پیامهای بازرگانی سرد و ماشینی هستند؟ تفاوتی میان پیامهای بازرگانی که به آنها گوش میدهیم و آنهایی را که به راحتی فراموش میکنیم، وجود دارد؛ این تفاوت توانایی ایجاد یک برند قابلارتباط و انسانیسازی شده است که بتواند میان مخاطبین ارتباط ایجاد کند.
در مقام بازاریاب، تلاش میکنید ترافیک وبگاهتان را بالاتر ببرید، فهرستی از مشتریان هدف و واجد شرایط ایجاد کنید، این مشتریان هدف را به مشتریان بالفعل تبدیل کنید، مشتریان مذکور را حفظ کنید، و درآمدتان را بالا ببرید، ولی لحظهای هم از فکر کسب سود و درآمد خارج شوید. چه احساس به شما دست میدهد وقتی در ساختمان شرکتتان قدم میزنید؟ همینطور چه احساس به شما دست میدهد وقتی کانالهای شبکههای اجتماعی و رقابتهای بازاریابی رایانامهای شرکتتان را مشاهده میکنید؟ آیا همهی پیامهایی که میفرستید واقعا تبلیغاتی هستند؟ آیا تا الان یک بار هم به این مسئله فکر کردید اگر دست از فروش عمده بر میداشتید و به شکل یک شخص واقعی به بازاریابی روی میآوردید، برندتان میتوانست تا ۵۰ برابر موفقتر باشد؟
تا الان خوشبختانه توانستم متقاعدتان کنم که انسانیسازیِ برند در رشد بلندمدت کسبوکارتان بسیار تاثیرگذار است. در ادامه به ۷ روش اشاره میکنیم که بتوانید شخصیتهای درخشانی که پشت برندتان هستند را به مخاطبانتان نشان دهید.
۱. کارمندانتان را به همه نشان دهید
چند نفر را متناسب با شخصیت دفترتان استخدام کنید و از آنها در بازاریابی استفاده کنید. اینکه نشان دهید پشت صحنهی شرکتتان افراد واقعی مشغول به کار هستند، باعث میشود مشتریانِ هدف به شما اعتماد کنند و احتمال وفادار ماندنشان بیشتر شود. مشاهده اینکه یک گروه پشت برندتان هستند به نوبهی خود تاثیرگذار است. برای شروع، به نکات زیر توجه کنید.
از عکسهای واقعیِ آدمهای واقعی که در شرکتتان کار میکنند استفاده کنید.
البته، عکسهای آرشیوی ما را به نتایج مطلوب نمیرسانند. اگر عکاسیتان افتضاح است و پول استخدام عکاس را هم ندارید، میتوانید یکی از افراد مجموعهتان را برای این کار انتخاب کنید. شانس بیاورید حداقل یک نفر را در شرکت داشته باشید که در هنر عکاسی با آیفون ماهر باشد.
عکسهای کارمندانتان را در قسمتهای مختلف ساختمان شرکتتان نصب کنید، درست مثل بخشِ دربارهی ما یا فرصتهای شغلی در وبگاهها. نویسندهی هر بخش از محتوی را مشخص کنید و عکس مولف آن را نشان دهید. این آلبومها را در بخش تفریحات، رویدادها یا حتی در بخش لحظاتِ سرگرمی دفتر در فیسبوک شرکتتان به اشتراک بگذارید. برچسب اینستاگرام بسازید و هر روز عکسهایی از لحظات مختلف دفترتان را در آن نمایش دهید.
راههای متعددی برای نشان دادن کارمندان خوشتیپتان به عموم وجود دارد. هاباسپات همیشه این کار را به خوبی انجام میدهد. عکسهای کارمندانشان در محل کار حتی در صفحهی اصلی وبگاهشان نیز وجود دارد. میتوانید به بخش زیر نگاهی بیندازید که در آن ویدئوی باکیفیتی از فضای اداری این شرکت به همراه تعریف داستان جذاب هاباسپات نشان داده شده است.
برایان هالیگان، مدیرعامل و بنیانگذار مشترک این شرکت میگوید: “یک مورد منحصر به فرد در مورد هاباسپات، آدمهای پشت آن و آدمهای پشت شرکتمان هستند. آنها به این توانایی رسیدهاند که بتوانند یک صنعت خستهکننده را به یک داستان قابلارتباط و دوستداشتنی تبدیل کنند که مخاطبان غیرمشتاق را نیز جذب کند.
جنبه بامزه و قابلارتباط از کارمندانتان را نشان دهید.
باید این هدف را دنبال کنید و به همه نشان دهید اعضای شرکتتان یک عده افراد خشک، رسمی و شبیه دونالد ترامپ نیستند، بلکه افرادی قابلارتباط، بامزه و باهوش هستند که میخواهند به مشتریان کمک کنند، نه اینکه فقط از آنها پول بگیرند.
بد نیست نگاهی به وبگاه شرکت کویین پاپکوردنز(Quinn Popcorns) بیندازید که در آن ویدئوهای کوتاه کارمندانشان را با چهرههای خندهدار نمایش میدهند؛ و این ویدئوها نشان میدهند چه آدمهای جالبی پشت این شرکت هستند.
۲. کارمندان را به تبلیغکنندگان برندتان تبدیل کنید
ما در دنیای شبکههای اجتماعی زندگی میکنیم. به احتمال زیاد بیشتر کارمندان عضو فعال لینکدین، توییتر، فیسبوک یا حتی شاید پریسکوپ هم باشند. یعنی اینکه آنها با دوستان، خانواده یا حتی افراد کاملا غریبه در ارتباط هستند. باید از ارتباطات شبکهایِ کارمندانتان برای گسترش نام برندتان و اطلاعات مربوط به آن حداکثر استفاده را بکنید، و نشان دهید کارمندانتان از اینکه نماینده و در خدمت شرکت هستند، افتخار میکنند.
البته، این کار میتواند خطراتی هم به دنبال داشته باشد. مثلا اگر یکی از کارمندانتان شهرت مذهبی یا سیاسی داشته باشد، در این صورت بهتر است برند شرکتتان را از چنین مسائل بحثبرانگیزی برحذر دارید. توصیه میکنم برای جلوگیری از هرگونه اختلاف، دستورالعملهایی در مورد ارسال مطلب در شبکههای اجتماعی برای کارمندان صادر کنید. فقط به یک نکته توجه کنید: نمیتوانید آزادی بیان را از کارمندان بگیرید، ولی میتوانید از آنها بخواهید حتما با یک تیتر درشت تاکید کنند نظراتشان لزوما منعکسکنندهی نظرات روسایشان نیست( به مثال زیر توجه کنید).
شاید هر کارمندی مایل نباشد مسئولیت تبلیغ برند را بر عهده داشته باشد؛ عیبی ندارد، ولی ارسال رایانامههایی به منظور ترغیب کارمندان به اشتراکگذاری مطالب خاص در مورد شرکت، یا حتی ایجاد اتاق فکرِ مدیریت، میتوانند برندتان را به شیوهی مثبت و تاثیرگذار انسانیسازی کنند.
۳. یک مدیر(یا گروه مدیریت) اجتماعی/ انجمن استخدام کنید
برندهایی که به خوبی انسانیسازی میشوند، آنهایی هستند که همیشه یک کارمند یا تیم اختصاصی به صورت مشترک تحت این عنوان در آن کار میکنند. این شخص باید توانایی خوبی در شنیدن، شرکت کردن در بحثها، و پاسخ دادن داشته باشد. شخصِ خلاق و اجتماعی، قادر به حل کردنِ مشکلات و مشتاقِ کمک به آدمها میتواند بهترین گزینه برای این کار باشد. در ادامه به برخی مسئولیتهای این شخص اشاره میکنیم:
مدیریت رویدادهای داخلی: برای مثال، موسسه استارتاپ مدیر انجمنی دارد که رویدادهای روزانه را مدیریت میکند، که اخیرا شخصاً در یکی از آنها شرکت کردم. آنها با یک مرکز سنگنوردی، در حوالی همان موسسه، شریک شدند و رویدادی را به نام “شبِ خانمها” خلق کردند. در این رویداد، شرکتکنندگان برای شنیدن حرفهای چند خانمِ کارآفرین دور هم جمع میشوند و بعد از آن میتوانند از سنگنوردی با تخفیفات ویژه استفاده کنند. این شیوهی سرگرمکننده و تعاملیِ بسیار خوبی است برای اینکه برندتان را به مخاطبین بیشتر نشان دهید، و نشان میدهد شرکتتان با انجمنهای محلی نیز در ارتباط است.
ایجاد انجمنِ آنلاین: همهی مشتریانتان محلی نیستند. خوشبختانه، ایجاد یک انجمن آنلاین میتواند ویژگی انسانیِ یک برند را تا حدودی زیادی بالا ببرد، و فضایی را برای جمع شدن، چت کردن و اتصال برخطِ مشتریانِ هدف، مشتریان بالفعل، و کارمندان فراهم کند.
حتی میتوانید این انجمنها را در شبکههای اجتماعی نیز ایجاد کنید. برای مثال، اینفَچواِیشِن، وبگاه بررسی رستورانهای کانادا و ایالات متحده، در جهت گرایش گستردهی افراد در برچسب زدن به عکسهای غذا در شبکههای اجتماعی، انجمن برخطی با هشتگ EEEEEATS# ایجاد کرده است.
استفاده از محتوای تولید شده توسط کاربران: این کار نه تنها برندتان را انسانیسازی میکند، بلکه همچنین مشتریانتان را به وجد میآورد. آیا میتوانید تصور کنید مثلا در یکی از تبلیغات نایک حضور داشته باشید؟ اینفَچواِیشِن این کار را به این صورت انجام داده است که بهترین برچسب EEEEEATS# هفته را انتخاب میکند و بهترین عکس غذای هفته را با عکاس آن در حسابهای کاربریشان قرار میدهد.
۴. شخصیسازی بازاریابی خودکار
به منظور انسانیسازیِ واقعی برندتان، باید مطمئن شوید هر نقطهی تماسی با مشتریِ هدف یا مشتری بالفعل، به شکل مناسبی شخصیسازی شده باشد؛ خواه با استفاده از نام شخصیِ افراد در رایانامه باشد، خواه با استفاده از زبانی صمیمیتر.
از طریق ارسال پیام شخصی، مشتریان سابقتان را دوباره جذب کنید. ترتیبی بچینید رایانامههای تبلیغاتی به شکل خودکار و بر اساس گروهبندی مشتریانِ هدف ارسال شوند. اگر آنها هنوز در مرحلهی آزمایشی هستند، برایشان رایانامههای غیرتبلیغاتی ارسال کنید که دارای محتوای مفیدی در راستای آنچه قبلا خواندهاند یا جستوجو کردهاند، باشند. امروزه شیوههای خودکار زیادی وجود دارند که میتوانید از طریق آنها برای مخاطبینتان تجربههای شخصی ایجاد کنید.
یک بار این افتخار را داشتم که در همایش مازکان در سیاتل، مطالبی در مورد بازاریابی شخصیسازی شده، از خانم کارا هارشمن از شرکت آپتیمایزلی بیاموزم؛ وی نمونهی فوقالعادهای از بازاریابی شخصیسازی شده برایم تعریف کرد. وی روزی در حال تغییر دکوراسیون آپارتماناش بود و یک میز تلویزیون آکریلیک بسیار زیبا در سایت شرکت سیبی۲ (شرکت دکوراسیون و مبلمان مدرن) پیدا کرد.
با سبک و سنگین کردن گزینههای پیش رو، وی تصمیم گرفت به کرِیگلیست و دیگر وبگاههای تجارت الکترونیک سری بزند تا ببیند آیا فرصت بالقوهای دیگری برای خرید وجود دارد یا خیر. بعد از گذشت یک هفته، پیامی از سیبی۲ دریافت کرد که در آن یک عکس از همان میز تلویزیون گذاشته بودند. عنوانِ پیام هم این بود: “هنوز در حال تصمیم گرفتن هستید؟”. و در حقیقت، کارا همچنان در حال تصمیم گرفتن بود، ولی این پیام وی را تحریک کرد تا عاقبت تصمیماش را بگیرد و آن میز تلویزیون را بخرد. کارا با هیجان از احساساش در مورد اینکه چگونه سیبی۲ ذهناش را خواند و واقعا به نیازهایاش توجه کرد، حرف میزند.
ایجاد ارتباط شخصی باعث میشود مخاطبینتان حقیقتا ویژگیهای انسانی برندتان را درک کنند.
ژانت چوی، مدیر ارشد خلاق در شرکت آیداندیس میگوید: ” از طریق ایجاد اتصال عاطفیِ قوی و توسل به حس شخصی آدمها میتوان اعتماد به وجود آورد. به خاطر داشته باشید، وقتی مشتریان شما را گرم و قابلاعتماد ببینند، حس اعتماد به نفس فوقالعادهای پیدا میکنند”.
۵. به مشتریان جدید یا وفادار نامههای خوشامدگویی یا تشکر بفرستید
بسته به کسبوکارتان، همیشه این امکان وجود ندارد بتوانید به هر مشتری جدید چیزی هدیه دهید. مثلا، اگر خردهفروش هستید اصلا این کار منطقی نیست( به ویژه اگر در کار فروش الماس باشید)، ولی کارهایی هستند که میتوانید از طریق آنها قدردانیتان را نشان دهید؛ کارهایی مثل ارسال نامههای تشکر شخصی و تخفیفهای ویژه برای مشتریان ثابت. یک راهکار عالی برای شرکتهای بنگاه به بنگاه (بی۲بی) که دارای چرخههای فروش طولانی و قرارداد و غیره هستند، این است که مدیر حسابهای مشتریان به هر یک از آنها نامهای مبنی بر خوشامدگویی به جمع خانواده آن شرکت بدهد؛ این بهترین تجربه شخصی است که یک مشتری میتواند داشته باشد.
ما نیز اخیرا شروع به ارسال کارتپستالهای خوشامدگویی و تیشرتهای ورداستریم کردهایم، و قطعاً مشتریانمان عاشق این کار خواهند شد.
۶. جالب توجه بنویسید
آیا تا به حال مطلبی را در وبلاگ خواندهاید که شما را به خواب ببرد؟ احتمالا جوابتان منفی است، زیرا حتما بعد از خواندن چند خط اول، آن مطلب را رها کردهاید. این نتیجهی یکنواخت نوشتن است؛ متنی خشک و پر از “کلمات قُلمبه سُلمبه” که اصلاً جذاب و قابل درک نیست. خوانندهها پیش خودشان فکر میکنند چقدر برای اینکه خودتان را باهوش نشان دهید، زحمت کشیدهاید، ولی آنها هیچ علاقهای به اصطلاحات سنگینتان ندارند.
کوری اِریدُن از شرکت هاباسپات میگوید: “استفاده از اصطلاحات تخصصیِ صنعت و کسبوکار راه دیگری است که باعث میشود مخاطبین نتوانند حرفهایتان را درک کنند، و علیرغم اینکه فکر میکنید با این کار بسیار باهوش و مهم به نظر میرسید، واقعا برای مشتریان غیرقابل دسترس میشوید”.
همهی محتوای وبگاهتان باید جالب توجه باشد – مملو از لطافت طبع، طنز، و عاطفه – این ویژگیها امتیازتان را بالا میبرند. این مطالب جالب توجه بر اساس سبک نوشتاری تولیدکنندگان محتوی تغییر میکنند. این نکتهی مثبتی است، زیرا نباید برندتان تنها یک صدا داشته باشد. نباید مطالب صفحه اصلیتان، عمومی و کلیشهای باشند – در این صورت شرکت دیگری نیز به راحتی میتواند به همین شعارهای حکیمانهی کلیشهای فکر کند و از آن استفاده کند. همیشه منحصر به فرد باشید.
زمانی در شرکتی شروع به کار کردم. نخستین وظیفهای که به من محول کردند، این بود که یک مطلب در وبلاگ شرکت بنویسم. آن مطلب را بر اساس شخصیت خودم نوشتم. برای من بسیار تعجبآور بود که از شخصیتام استقبال نشد. و آن مطلب آنقدر ویرایش شد که چیزی جز یک مطلب یکنواخت از آن نماند. چه افتضاحی! متاسفانه این شرکت هرگز خوانندگان زیادی پیدا نکرد.
۷. داستانهایی از شکستهایتان بگویید
وقتی که در کنار داستانهای موفقیتهایتان مطالبی از شکستهایتان را نیز به اشتراک میگذارید، مخاطبین میتوانند راحتتر با شما رابطه ایجاد کنند. این کار به این معنی نیست که مثلا همهی مشکلات نرمافزارتان را برملا کنید یا به همه بگویید مدیر فروشتان همیشه تاخیر دارد و انگیزهی کافی هم ندارد. هرگز مطالب شخصی و محرمانهتان را افشا نکنید، ولی در عوض داستانهایی از زندگیتان یا درسهایی که از تجربیاتتان آموختید را به اشتراک بگذارید. داستانهایی از غلبه کردن بر شکستهای زندگیتان یا تاثیرات مثبتی که کسبوکارتان در موفقیتهای مشتریان داشته است را در وبلاگتان به اشتراک بگذارید.
از خودتان فاصله نگیرید. اگر به برندتان ویژگیهای انسانی بدمید، مشتریان زیاد و وفاداری بهدست میآورید.
شرکت ارتباطات مبیننت که بیشتر به عنوان وایمکس مبین نت شناخته می شد؛ اکنون گامی بلند برای بازسازی برند خود به عنوان یک شرکت ICT برداشته و در مراسمی در حاشیه الکامپ بیست و دوم و با حضور رسانه ها از لوگوی جدید خود رونمایی کرد.
در این مراسم که در غرفه این شرکت در سالن خلیج فارس برگزار گردید، شایا فرخیار مدیرکل بازاریابی و فروش انبوه شرکت ارتباطات مبیننت پس از تشریح تعاریف مختلف لوگو و تاریخچه استفاده از آن اعلام کرد: شرکت ارتباطات مبیننت که از سال 1387 کار خود را آغاز کرد از یک لوگو که احتمالا با آن آشنا هستید استفاده نمود اما در سال 1389 از لوگو وایمکس مبیننت به عنوان یک لوگو محصول رونمایی کرد تا با استفاده از ترکیب نام تکنولوژی محصول و برند خود، افراد بیشتر با تکنولوژیهای جدید آشنا شوند.
وی در ادامه افزود: اما حالا ما فکر میکنیم که دیگر نیازی به این نیست که در مبیننت از یک لوگوی محصول استفاده کنیم که این یک رویه جهانی است. به همین دلیل ما از تقریبا ابتدای سال جاری با بهرهگیری از چندین طراح خبره داخلی و حتی اساتید دانشگاهی روند طراحی لوگو جدید خود را آغاز کردیم تا در نهایت به لوگو جدید خود برسیم.
شایا فرخیار در ادامه افزود: لوگوی جدید مبیننت در نگاه اول پیچیدگی خود را دارد و به یک هزارتو شبیه است اما حرفها و نکتههای زیادی درون خود نهفته دارد. فونتهای بکار گرفته شده در لوگوی فارسی و انگلیسی کاملا طراحی شدهاند.
مدیرکل بازاریابی و فروش مبیننت خاطرنشان کرد: لوگوی جدید مبیننت در درون خود به اتصال دنیای مجازی و واقعی، خطوط مخابراتی و فناوریهای انتقال، قدرت انعطافپذیری برند، امنیت و قابل اطمینان بودن آن و نهایتا حرکت موجود در آن به سرعت اینترنت مبیننت اشاره دارد که تمامی این المانها شخصیت، هویت و نوع فعالیت برند مبیننت را منتقل میکند.
وی در ادامه افزود: بیشتر افراد، مبیننت را با دو رنگ سبز تیره و روشن میشناسند و حالا ما در لوگوی جدید مبیننت شاهد دو رنگ سبز دیگر نیز هستیم که در میان این دو رنگ قرار میگیرند.
شایا فرخیار همچنین خاطرنشان کرد: تغییر لوگوی مبیننت همزمان با تغییر تکنولوژی مبیننت بوده و ما حس میکردیم هنگامی که ما تکنولوژی محصولات خود را تغییر میدهیم لازم است به نحوی نشان دهیم که مبیننت پوستاندازی کرده است.
منبع: فارنت
امیرحسین ایماغیان؛ استراتژیست برند:
در مقابل تبلیغات سنتی که بیشتر به دنبال آگاه سازی مخاطب است امروز برندها به دنبال ایجاد یک واکنش احساسی و در نهایت ایجاد ارتباط عاطفی با مخاطب خود هستند تا بتوانند از آن به عنوان یک ابزار ارتباطی قدرتمند بهره مند شوند. به قول آگوست کنت:" انسان از عمل کردن و حتی اندیشیدن خسته می شود، اما هرگز از دوست داشتن خسته نمی شود."
اما این ارتباط عاطفی را چگونه می توان برقرار کرد. به نمونه هایی از ارتباطات شخصی خود رجوع کنید! ارتباطات شما زمانی عمیق میشوند که تمام حقیقتها، اتفاقات، تاریخچه و احساسات شما در آن دخیل باشند. بدین ترتیب است که روابط شما هر روز رشد خواهد کرد. در مورد ارتباط برندها با مخاطبانشان نیز این فرآیند جاری است. امروز برندهایی بیشترین ضریب نفوذ و بالطبع آن وفاداری در بین مخاطبان خود دارند که برای آنها داستان واقعی خود را بازگو کرده و در کنارشان زندگی کنند.
امروزه برندها بجای نوشتن متن های تبلیغاتی یکسویه؛ رویکردی داستان گونه را دنبال می کنند تا مخاطب را مانند یک رمان پرفروش یا یک سریال پر بیننده به دنبال خود بکشانند تا در نهایت آنها را در داستان برند (Brand Story) خود غرق کند.
چگونه داستان برند خود را بنویسیم؟
داستان برند نیز مانند هر داستان دیگر، درست از ابتدای راه شروع می شود. یعنی معرفی اجمالی شخصیت های داستانی که همان تاریخچه شکل گیری برند شماست (از کجا و چرا شروع شد؟ چه اتفاقات تلخ و شیرینی رخ داد؟ و…). حال نوبت تفکیک و پرداختن به شخصیت های اصلی و فرعی است که همان محصولات یا خدمات شما هستند (چه بودند و دستخوش چه تغییراتی شدند؟ واکنش مردم نسبت به آنها چه بود و در نهایت شما چه کردید). برای اینکه داستان حس بهتری را به مخاطب منتقل کند، میتوانید رازهای کوچکی از کسب و کارتان را بازگو کنید بطورمثال درباره این که چرا تصمیم گرفتید این محصول یا خدمت را تولید و معرفی کنید، شیوه بازاریابیتان چگونه بود و چه چالشهایی را پشت سر گذاشتید؟ چگونه به این موقعیت رسیدید؟
بهترین راه حل برای فضا سازی داستان، تصویرسازی از موقعیت های مکانی داستانتان است پس میتوانید در مورد شرکت تان، روابط و اتفاقاتی که در داخل آن و بین پرسنل میافتد صحبت کنید. در مورد خودتان بگویید! مثلاً کجا درس خواندید؟ از چه زمانی تصمیم گرفتید که شرکت را تاسیس کنید؟ واکنش دوستان و آشنایانتان چه بود؟
و…
چند نمونه بسیار کوتاه در مورد داستان برند و تاثیر آن
- اپل، برندی که کارش را از یک گاراژ شروع کرده بود و استیوجابزی که داستان زندگیش، احساسات واکنشی مردم را نسبت به برند اپل، دو چندان میکرد.
- بیل گیتسی که حتی یک لحظه هم تسلیم نشد و با نوآوریهایش، به جرأت میتوان گفت که زندگی چندین میلیارد انسان را تغییر داد.
- مارک زاکربرگی که یک شبکهی کوچک برای ارتباط دانشجویان MIT، راهاندازی کرد و بعد از آن فیسبوکی که میشناسیم را خلق کرد. فیسبوکی که پشتبندش شبکههای اجتماعی دیگر آمدند و فعالیت در شبکههای اجتماعی، تبدیل به بخشی از سبک زندگی درصد بسیار بالایی از مردم جهان شد.
اما این نوع داستانها فقط مختص برندهای بزرگ دنیا نیست! اسنپ از آن دسته برندهایی ایرانی است که آشنایی چندانی با آن نداشتم. اما وقتی که چندین مصاحبه و گزارش را در مورد بنیانگذار آن که آقای هومن دمیرچیلو است خواندم؛ ذهنم درگیر این برند شد. ایشان توانسته بود دغدغه هایی مانند قیمت تمام شده در ترافیک و یا عدم وجود تاکسی در مسیر های خاص را که برای اکثر آژانس ها شمشیر برنده بود را حل کند. حالا من نیز به جمع استفاده کنندگان اسنپ پوسته ام و در پیشرفت آن مشارکت میکنم. خیلی مواقع اتفاق هایی که بین من و راننده در تاکسی می افتد را توییت می کنم و یا اگر مانند دیروز هیچ تاکسی به درخواست من پاسخ ندهد، بلافاصله از صفحه عکس میگیرم و در اینستاگرام به اشتراک میگذارم.
یا برای مثال داستان برند دیجیکالا که از خرید یک دوربین استوک از بازار، توسط برادران محمدی شروع شد و بعد از آن داستان بزرگ شدن برند دیجیکالا را که میخوانیم، این که چه شد تا به جایی رسیدند که به پربازدیدترین وبسایت ایران تبدیل شدند، چه شد که به درآمد روزانهی میلیاردی رسیدند و… همهی اینها درگیری مخاطبان را با برند دیجیکالا بیشتر میکند و بر اصلیترین موضوعی که در بحث برندینگ وجود دارد، یعنی تداعی برند(brand association) و طنین برند(brand resonance)، تاثیر قابل توجهی میگذارد.
داستان برند را خودمان بنویسیم یا دیگران؟
درست است که هیچ کس به اندازه شما، فضای کسب و کار ، تجارت، بازار و فضای ذهنی مشتریانتان را نمی شناسد، اما پاسخ این سوال این است که «هر دو!» هم شما میتوانید رسانهها و مردم را از داستان برند خود مطلع کنید و هم رسانهها و مخاطبانتان میتوانند دست به قلم شوند و با توجه به اتفاقاتی که در مورد برندتان میافتد، بخشی از داستان برند شما را مینویسند.
به یاد داشته باشد که داستان برند، یک سند جداگانه مانند چشم انداز و ماموریت و.... که در اتاق های شرکتتان نگهداری میکنید نیست! حتی اگر یکی از مردم عادی هم بخواهد نظری مثبت و حتی منفی را در مورد برندتان بگوید، این نظر میتواند بخشی از داستان برند شما باشد.
منابع:
سیراندیشه در جامعه شناسی؛ ریمون آرون
The Principles of Cultural Branding؛ نشریه دانشگاه هاروارد
The Brand Promise ؛ نَپ دوان
Echostories.com
Modir.tv
خدمات یا محصولات دقت بیشتری داشته و باعث ایجاد حس خوب و در نهایت وفاداری برند شود. همین دقت خودخواسته باعث ایجاد ارتباط دوسویه و موثر بین برند و مشتری هایش خواهد شد و برندها را وادار می سازد تا بر روی #رفتارمصرف مشتری دقت بیشتر داشته و #انتظارات_مشتری را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در لحظه پاسخگو باشند. تصویر بالا خلاصه ای از گزارش موسسه گروپ ایکس پی از 30 برند برتر جهانی در سال 2016 از منظر شاخص #تجربه_مصرف_کننده یا #تجربه_مشتری است که گزارش و تحلیل کاملش را می توانید در لینک ذیل مشاهده کنید.
نکته جالب این گزارش رتبه و نحوه عملکرد #پمپرز در مدیریت تجربه مشتری است که با تمرکز حمایت از رسانه های اجتماعی در حوزه کودکان، استراتژی تولید محتوای دیجیتال با محوریت نکات آموزشی رشد و تربیت کودک، تمرکز بر ایجاد و فعالسازی گردهمایی های ویژه والدین، تسهیل ارتباط مادران از طریق دهکده آنلاین پمپرز و همکاری با یونیسف؛ انجام شده است.
این روزها شاهد فعالیت صدها برند در سراسر جهان هستیم، اما در این میان تعریف دقیق لوگو چیست؟ شاید ارائه یک تعریف دقیق از لوگو امکان پذیر نباشد اما غیر ممکن هم نیست. لوگو یکی از بخش های اساسی یک برند و هرگونه برنامه و استراتژی بازاریابی محسوب شده و بیش از هر چیز دیگری به آن توجه می شود. بنابراین با توجه به تعریف ارائه شده می خواهیم بررسی کنیم لوگو چیست و دقیقا چه کاری انجام می دهد؟
در نگاه نخست لوگو به ما کمک می کند تا نام یک برند را به خاطر سپرده و بدانیم که چنین برندی وجود دارد. درواقع لوگو سبب می شود تا نام یک برند را در ذهن خود حک کنیم. بدون لوگو یک محصول هرچقدر هم که خوب و باکیفیت باشد قطعا محو خواهد شد.
شما نمی توانید یک برند بدون لوگو باشید چراکه مخاطبان و مشتریان باید شما را به خاطر بسپارند و به همین دلیل فعالیت یک کسب و کار بدون لوگو امکان پذیر نخواهد بود. تصور کنید برای خرید شوینده Tide به فروشگاه مراجعه کرده اید، چنانچه لوگوی بزرگ و نارنجی این شوینده را در قفسه فروشگاه نبینید چگونه آن را پیدا می کنید؟
از دیدگاه بازاریابی کاربرد لوگوها بسیار بیشتر از یک نماد است که با آن برندی را به خاطر آوریم، به بیان دیگر لوگو بیانگر ارزش های یک برند بوده و به نوعی نشان دهنده تمامی وعده های این برند به مشتریان خود است. به عنوان مثال هنگامی که ما لوگوی کوکاکولا را مشاهده می کنیم تمامی احساسی را که به هنگام نوشیدن محصولات این شرکت داریم به خاطر می آوریم.
شادی، تازگی، یک پیک نیک خانوادگی یا حس آمریکایی بودن از جمله احساساتی است که به هنگام نوشیدن نوشابه های کوکاکولا به یاد می آوریم. برند کوکاکولا امروزه به خوبی در سراسر جهان و در میان فرهنگ های گوناگون جا افتاده و لوگوی آن حتی در زبان های مختلف به راحتی شناخته می شود.
لوگو به برندها کمک می کند تا خود را نسبت به سایر برندهای فعال در آن حوزه تجاری یا صنعتی خاص متمایز سازند.
استفاده از رنگ، فونت، سایز منحصربه فرد و طراحی گرافیکی خاص سبب می شود تا یک لوگو خاص و بی همتا شود. فراموش نکنید که لوگوهای دو برند هرگز نمی توانند مشابه یکدیگر باشند خصوصا آنکه هر دو در یک صنعت یا زمینه تجاری مشترک فعالیت داشته باشند.
آیا می توانید تصور کنید که لوگوی اپل یک سیب نباشد؟ یا لوگوی کنسول اکس باکس مایکروسافت به جای آن X سبز رنگ یک X قهوه ای یا قرمز باشد؟ بدون شک چنین چیزی امکان پذیر نیست و این موضوع بیانگر اهمیت لوگو در زمینه ایجاد تفاوت میان برندها است.
شایان ذکر است لوگوها به ما اجازه می دهند تا از احساسات موجود نسبت به برند خود بهره مند شویم. چراکه لوگوها احساس و تصویر ذهنی ما را نسبت به یک برند و محصولات آن شکل می دهند و با دیدن آن حس خاصی نسبت به یک برند در ما ایجاد می شود.
برای نمونه دیدن برند نایکی حس هیجان را در شما ایجاد می کند خصوصا اگر ورزشکاری حرفه ای بوده یا از هواداران سرسخت برند نایکی محسوب می شوید.
در بسیاری از موارد نیازی نیست نام برند بخشی از لوگوی آن باشد تا ارتباط مناسبی میان آن و مشتریان برقرار شود و این موضوع معمولا مشکلی در فرآیند جذب مشتریان ایجاد نمی کند. درواقع مشکل اصلی زمانی بروز می کند که برندها بیش از حد به لوگوی خود اعتماد می کنند. در چنین شرایطی اگرچه برندها به ما کمک می کنند تا احساسات مخاطب را برانگیخته و از منافع آن بهره مند شویم، اما ممکن است از سوی دیگر زمینه را برای محو شدن برند بدون آنکه کسی متوجه آن شود فراهم کنند.
به عنوان مالک یک کسب و کار کوچک یا فردی صاحب سرمایه و کارآفرین، باید مدت زمان طولانی در مورد برندتان به تفکر و تعمق بپردازید. پس از بررسی های لازم در رابطه با عناصر مختلفی که قرار است ارتباط میان شما و ضمیر ناخودآگاه مخاطبان تان را برقرار کند، تصمیم گیری کرده و لوگوی منحصربه فرد برندتان را طراحی کنید.
منابع:
مترجم: معراج آگهی
شاید در سالهای اخیر حرفه برندسازی در ایران شگفت انگیز بوده است. تاثیر و کاربرد برندینگ انکارناپذیر است. درحال حاضر برندسازی از اصول اولیه و نوعی سرمایه گذاری برای هر سازمان و یا هر نوع کسب وکار به شمار میرود. همچنین به بخشی از فرهنگ عمومی پذیرفته شده در جامعه تبدیل شده است. برای شروع ، از شما میخواهم که در طول چند روز آینده تعداد دفعاتی را که کلمه “برند” را که میشنوید یا استفاده میکنید (در هر زمینه ای) ، به خاطر بسپارید. قطعاً این عدد شما را شگفت زده خواهد کرد؛ به خصوص که پنج سال پیش به ندرت این کلمه را میشنیدید.
اگر بخواهیم منصف و دقیق باشیم، باید بدانیم که برندسازی به یکباره و ناگهانی ایجاد نشده است. مسلماً در طول قرون متمادی به عنوان یک مفهوم تجاری وجود داشته است. در اواسط قرن بیستم برندسازی برای اولین بار با تلاشهای پراکتر و گمبل و سایر شرکتهای محصولات قابل فروش، ثبت و رسمی شد(P&G). در پنجاه سال بعد نام تجاری (برند) تداوم یافته و عمدتاً برای اتومبیل ها، کولا و صنعت شیرینی سازی استفاده میشد.
در آغاز این قرن برندسازی گسترش یافته و طولی نکشید که توسط هر نوع سازمان یا کسب وکاری ( و در بسیاری از شرایط و زمینه ها) مورد استفاده قرار گرفت. اما عجیب است که درباره این که چرا این اتفاق رخ داد تفکر یا نوشته ارزشمند اندکی وجود دارد. اجازه دهید موضوع را بشکافیم. به سالهای 2000 و 2001 قبل از ورشکستگی شرکت داتکام فکر کنید.
آن زمان دوره ی ” فزونی غیرمنطقی” بود. سرمایه در جریان بوده و بودجه بازاریابی سنتی و تبلیغات را تامین می کرد. بنابراین نیاز بود که این پول در جایی مصرف شود . بنابراین برای برندسازی و مشاوران آن که با یک پیشنهاد بهای جدید جهش های بزرگی در اعداد ایجاد میکردند، مصرف شد. آنها وعده دادند که یک محصول یا سرویس کالا را به یک دسته خاص و منحصر به فرد تبدیل کنند.
آغاز تجارت الکترونیک و کسب وکار دیجیتال موجب اختلال در مدلهای سنتی شد، بنابراین برندسازی برای کمک به معرفی آسانتر این پیشنهادات به مصرف کنندگان به کار گرفته شد.
بازاریابی راکد شده و تبلیغات یک سیاه چاله گران برای مبالغ سود قابل توجه محسوب می شد. وعده داده شد که برندسازی میتواند این به همریختگی در حال رشد را کاهش داده و بسیار کارامد عمل کند. ایده این بود که برندسازی با هزینه های کمتر میتواند بسیار بیشتر از دستاوردهای فزاینده را به همراه کمپینهای بازاریابی استاندارد فراهم کند. مصرف کنندگان از فریب خوردن خسته شده بودند. فرهنگ مصرف کنندگان و انتخابهای بهتر، شرکت ها را مجبور کرد که از مدل پخش پدرسالارانه فاصله گرفته و در جستجوی راههایی برای ارائه شخصیتر و با ارزش بیشتر باشند.
هرشخص به یک وب سایت اینترنتی نیاز دارد. امروزه شما می توانید یک سایت جذاب و قدرتمند را تنها با چند هزار تومان ایجاد کنید. در گذشته، ایجاد سایت برای کسبوکار میلیونها تومان هزینه در پی داشت که برای مشاورانی که این پول را دریافت کرده و ارائه خدمات خود را گسترش داده و برند را منتشر می کردند، بودجه زیادی فراهم میکرد.
قبل از اینکه شما “برند” را بشناسید، این مقوله در همه جا وجود داشت. قبل از سال 2000، تعداد انگشت شماری کتاب راجع به این موضوع وجود داشت. پس از یافتن 41 نسخه نوشته در مورد برندسازی در سال 2014، حساب شمارش آن از دست من خارج شده است. بیشترین تعداد نوشته درباره این موضوع بین سالهای 2012 تا 2015 منتشر شده است ( و اگر شما فقط سه تا از آنها را بخوانید، گویی تمام آنها را خوانده اید). سپس اختصاص همایشهای مختلف به آن به نوعی هنجار تبدیل شد. در سه سال گذشته چندین همایش مربوط به برندسازی شرکت نموده ام. دوره های آموزشی، کلاس و مدرک تحصیلی برای برندسازی درتحصیلات جامع تکمیلی گنجانده شد. تعداد مقالات و مطالعات موردی درباره برندسازی از حد شمارش خارج است.
زمان زیادی طول نکشید تا مردم در کسب و کار به صورت طوطی وار اظهار کنند که ” هرکاری که انجام می دهید، برند شما را تعیین می کند“، ” برندها تجارب هستند“، “برند شما وعده و پیمان شماست “. مردم شروع به صحبت درباره آن و ساختن نام تجاری خود کردند ( این که این برند تا چه حد متمایز از شخصیت و کارکتر یک نفر است، هرگز به درستی مشخص و توجیه نشده است).
مفهومی که به عنوان چکش مازلو شناخته شده است و به معنای اتکای بیش از حد به یک ابزار آشنا است، قطعاً برای برندسازی نیز صدق میکند. آبراهام مازلو، پدر سلسله مراتب معروف، گفته است :” زمانی که تنها ابزاری که در دست دارید یک چکش باشد، وسوسه انگیز است که با همه اشیا مانند میخ رفتار کنید”. بنابراین در این زمان بایستی برندسازی خودر را منضبط و تربیت مینمود تا قابل اتکا باقی بماند. اما به یاد آورید که برندسازی به یک صنعت مبدل شده و در حال رشد است.
امروزه برندسازی به چیزی بسیار صاحب سبک، دارای زرق و برق و جذاب اما بسیار استاندارد شده، معین و در اغلب اوقات عاری از سود مادی تبدیل شده است. زمانی که صنعت تبلیغ به دلایل مشابه مورد حمله قرار گرفت، در تلاش برای اثبات ارزش خود ، نمایشهای پاداش دهی بیشتر و بیشتری را ایجاد کرد. هیچ صنعت دیگری ، حتی صنعت سرگرمی، به اندازه صنعت تبلیغات به خود پاداش نمی دهد. کارشناسان جسور اظهار میکنند که این کار از یک احساس ناامنی ریشه می گیرد.
صنعت برندسازی اعتبار و شهرت خود را از طریق متفاوتی تامین کرده است. شاید شما متوجه یک لیست در حال افزایش از رتبه بندی نام های تجاری شده اید. این قضیه باعث ایجاد یک سایت شده که مجموعه تمام برندهای منتشر شده را رتبه بندی کرده است (www.rankingthebrands.com). در این سایت 60 برند به تنهایی در یک دسته لیست شده است. در کل 280 رتبه بندی در سایت وجود دارد. شرکت های مشاور، خانه های پژوهش و رسانه ها با ایجاد این لیست های برندهای “برتر” به برندسازی صدمه می زنند. بنابراین کم کم حالت تدافعی به خود میگیرد.
من محقق و طرفدار برای برندسازی بوده ام. اما یک تفاوت در اینجا وجود دارد.باید اعتراف کنم تعریف من از برندسازی با سایر تعاریف ثابت فراگیر و فرهنگ عامه پسند متفاوت است.
برندسازی یک اهرم یا ابزار بسیار استراتژیک و خلاق (در میان هزاران ابزار دیگر) است. بایستی به برندسازی به عنوان یک شمشیر دودم و نه به عنوان قداره نگریسته شود (نوش دارو نیست). این صنعت بایستی بازگشت خود را اثبات کند (سخن از نتایج محسوس و ملموس است). آنچه که مرا به سمت این حرفه جذب کرده و مرا درگیر این کار نگه می دارد ، چگونگی تسهیل ارتباط و ایجاد رابطه بین مردم واقعی ( نه مصرف کنندگان) به وسیله نام تجاری است.
در حالی که بازاریابی به شما می گوید که چه کار کرده و چه بخرید، برندسازی به دنبال یک تناسب و زیبندگی است و با خرد و خوشفکری به مردم اعتبار بخشیده و احترام می گذارد. این در تمام سطوح حتی در یک مفهوم تجاری نیز برای من جذاب است. مسئلهای که ما کارشناسان به اندازه کافی بر روی آن تاکید نمی کنیم، این است که چگونه یک نام تجاری در صورت درست عمل کردن وفاداری را به هر دو طرف یک رابطه پاداش می دهد. اگر جادویی وجود داشته باشد، جادوی برندسازی است.
متاسفانه، امروزه بسیاری از برندسازیها بیشتر شبیه به بازاریابی قدیمی و تبلیغات سوال برانگیز است که روزی وعده جانشینی آنها داده شده بود. زمانی که شما به یک صنعت تبدیل میشوید، همه چیز تغییر میکند. یک کسب و کار بزرگ به معنای مصالحه و توافق بزرگ است. اکنون برندسازی در خطر مصالحه ارزشهایی است که در ابتدا ادعای آنها را داشته است. قطعاً این موضوع کیفیت را تحت تاثیر قرار داده است. عبارت قدیمی ” زمانی که روش آسیاب کردن از آرد تولیدی مهم تر می شود” را می توان به نحوه برندسازی که امروزه مشاهده می کنیم، نسبت داد.
امروزه برندسازی یک کارخانه و خط مونتاژ است. مشاوران با فرایندهای آشنای مکرر پول به دست میآورند. علم اصول و روش شناسی معادل ایجاد بودجه و تفاوت است. آنچه که در انتهای این خط مونتاژ به بیرون انداخته می شود، همه بسیار مشابه هستند. متاسفانه این تفکیک معین و طعنه آمیز یک جزء کلیدی در برندسازی است و اصطکاک ار اینجا نشات میگیرد که امروزه تفکیک ارزشمند اندکی در حرفه و عمل برندسازی وجود دارد.
کسانی که نام تجاری را ارائه می دهند به طور فزاینده غیر قابل تمایز گشته اند. قیمت عامل برتر تعیین کننده خدمات مشاوره برندسازی گشته است، درحالیکه گفته میشود ارزش کلی که این شرکت ها ترویج میدهند بایستی ناشی از تجربه و تخصص، خلاقیت، دانش صنعت، دسترسی جهانی و ارتباط میان عوامل وابسته پیشین باشد.
ممکن است که به نظر برسد که فشار قیمت گذاری تنها بر ارائه دهندگان خدمات نام تجاری تاثیر میگذارد. این درست نیست. بلکه بر خود حرفه نیز موثر است. در حال حاضر بسیاری از مغازه های بزرگ خدمات خود را با تخفیف ارائه می دهند. آنها می گویند این برای کمک به کسب وکارهای نو پا است که بودجه محدودی دارند، اما این صحت ندارد. خدمات برندسازی حرفه ای در لبه یک پرتگاه ایستاده است. هزینه های کمتر و کوتاه کردن بودجه های احتیاطی به رسمیت شناختن این مساله است که بازار به ارزش شما شک دارد و در جای دیگری به جستجوی راه حل پرداخته است.
در سطح نظری مقدار زیادی تجزیه و تحلیل و نوشته در رابطه با برندسازی وجود دارد ( در واقع به مراتب بیش از حد). به قدری که آن را عمومی و مطلوب با چند بینش جدید کرده است. این سخنان مشخص انکار ناپذیر مرتب تکرار می شوند. آنچه که ما نیاز داریم، تجزیه و تحلیل و نوشته های بیشتر درباره این حرفه و ارائه برندسازی است. برندهایی قابل اعتماد هستند که مانند مردم عمل می کنند؛ همدلی نشان داده و صریح ، واقعی و حتی دارای نقص هستند. اعتبار همواره یک ستون برندسازی بوده است. پس بگذارید به واقعیت بپیوندد.
ما نیاز داریم برندسازی را تجدید کنیم. برندسازی یک هوس زودگذر نیست. اما تنها وقتی دوام خواهد داشت که با خرد و خوش فکری به مردم اعتبار داده و احترام بگذارد. زمانی که درست عمل شود، می تواند بین دو طرف رابطه وفاداری ایجاد کند. این جادوی برندسازی است.
ترجمه:
پژمان پاکدامن
مشاور مدیر گروه توسعه کسب و کار آرمانی
#قدرتمند_اما_امن!
#powerful but safe
خلق محصولی که بتواند یک سرو گردن از رقبایش بالاتر برود، با وجود رقبای بسیار سهمی متناسبی از بازار را از آن خود کند، یکی از استراتژی های مهم شرکت های بزرگ است. ماه ها تلاش سخت تیم های متخصص به این منظور گواه اهمیت این موضوع بخصوص در دنیای فناوری های دیجیتال است. بازار محصولات دیجیتال به لطف همین رقابت - که گهگاه به منازعات جنجال برانگیزی ختم میشود – آنقدر سریع پیش میرود که دیگر نباید منتظر نسل جدید محصولات به صورت سالانه بود و هر شش ماه یک بار شاهد تولد نسل جدیدی از اینگونه محصولات هستیم. درست به همین دلیل است که اپل، #سامسونگ ، #ال_جی، #اچ_تی_سی ، #هواوی و ... دیگر #برند های های مطرح صنعت د#یجیتال میلیون ها #دلار را صرف تحقیقات ، نوآوری و بروز رسانی محصولات خود می کنند تا بنوانند سهم بازار خود را افزایش داده و به نوعی مالک بازار باشند.
اگر شما هم یکی از علاقمندان حوزه #تکنولوژی بخصوص #تلفن های هوشمند هستید، حتما این روزها اخبار مربوط به #گلکسی_نوت_7 سامسنوگ را دنبال می کنید. از تکنولوژی اسکن عنبیه چشم که به نوعی اولین در نوع خود به حساب میآمد تا #منفجر شدنش در حالت ها مختلف که برای سامسنوگ آشناست؛ماه ها زمان و سرمایه گذاری برای تولید این محصول بجای آنکه منجر به فروش وافزایش سهم بازر شود تبدیل به افتضاحی تمام عیار شد و تا جایی پیش رفت که مدیرعامل سامسونگ موبایل در #کنفرانس_خبری مجبور به #عذرخواهی شد و دستور به جمع آوری این محصول از بازار را داد. میلیون ها دلار هزینه ساخت و پس از آن کمپین تبلیغاتی های پر هزینه با تیزرهای آنچنانی و .... علاوه بر ضرر هنگفت مالی و بیشتر از هر چیز برند سامسونگ را بیشتر از قبل در مخاطره قرار داد و باعث شد تا هواوی ، این بچه غول چینی که این روزها سومین برند پر فروش دنیاست از فرصت استفاده کند و با کاپی "قدرتمند اما ایمن" #اسند_میت_9 خود را که انصافا چیزی کمتر از #نوت_7 ندارد وارد بازار رقابت تبلت ها کند.
مدیران #برند و #تبلیغات هواوی با انتخاب این متن که کمی شیطنت آمیز به نظر میرسد از فرصت بوجود آمده که ساسونگ هزینه هایش را پرداخته است؛ استفاده مناسبی به نفع شرکت مطبوعشان خواهند کرد و هواوی را بیش از پیش به نقطه اوج در نزدیک خواهند کرد.
#samsungrecall #brand #huawei #note7 #mate9 #advertise #copyright #lg #cost #opportunitycost #entrepreneur #baninik
#alefmoshadad #الف_مشدد
ایجاد یک داستان منحصربه فرد توسط برندها این روزها از اهمیت بسیار زیادی در حوزه بازاریابی برخوردار است، چرا که داستان این قابلیت را دارد که توجه مخاطبان را جلب و فعالیت های اجتماعی را تحریک کرده و با اثرگذاری بر احساسات افراد در حافظه آنان باقی بماند. به همین دلیل امروزه بسیاری از شرکت های تجاری، روزنامه نگارها، فیلمسازها و نویسندگان را به استخدام خود درمی آورند تا با ایجاد داستان های قوی و تأثیرگذار و ارائه آنها به مخاطبان زمینه را برای بهبود جایگاه برند خود فراهم کنند.
داستان ها معمولاً از تاکتیک های ارتباطی خاصی برای برقراری ارتباط با مخاطب استفاده می کنند، اما درعین حال داستان ها یک جنبه استراتژیک دیگر نیز دارند که در مقاله و کتاب های گوناگون به تفصیل در مورد آنها صحبت شده است.
امروزه از داستان هایی که برندها و شرکت های تجاری ایجاد کرده و به مخاطبان شان ارائه می کنند با عنوان داستان های منحصربه فردی که به نوعی امضای برندها به شمار می روند یاد می شود، چراکه این داستان ها عمدتا در رابطه با ارزش ها، اهداف، استراتژی و دیدگاه شرکت نسبت به بازار و مشتریان نگاشته شده و از این حیث اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مخاطبان خود قرار می دهند.
در همین ارتباط بسیاری از کارشناسان حوزه بازاریابی و تبلیغات معتقدند ایجاد داستان های منحصربه فرد و قوی و ارائه تاریخ و نحوه عملکرد یک برند در قالب آن داستان ها به مشتریان بسیار مؤثرتر از عرضه آمارهای خسته کننده ای است که بسیاری از شرکت های تجاری از آنها برای نشان دادن کیفیت عملکردشان استفاده می کنند.
به عنوان مثال می توان برند L. L. Bean را در نظر گرفت. این برند همواره قصد دارد تا فرهنگ نوآوری، ماجراجویی، اهمیت به مشتریان و بهره مندی حداکثری آنان از محصولات این شرکت را به مخاطبان خود انتقال دهد.
بدیهی است ارائه تمامی این موضوعات در قالب آمار و اعداد جذابیتی نداشته و افراد از مطالعه این دست آمارهای خسته کننده استقبال نمی کنند و در نتیجه این برند در زمینه برقراری ارتباط با مشتریان به اهداف از پیش تعیین شده خود دست نخواهد یافت.
در مقابل هنگامی که تمامی ارزش ها و اهداف برند L.L.Bean در قالب داستانی منحصربه فرد از تاریخچه، ارزش ها و اهداف آن به مخاطب عرضه می شود شاهد آشنایی آنان با موضوعات مورد نظر این برند تولید کننده کفش های مخصوص شکار خواهیم بود. در ادامه به بخشی از داستان منتشر شده توسط برند L.L.Bean به عنوان نمونه ای ملموس از داستان های منحصربه فرد می پردازیم: «Leon L. Bean» مردی ماجراجو و اهل گردش و تفریح به حساب می آمد، زمانی که وی در سال 1912 میلادی از شکار به سوی خانه بازمی گشت به شدت از خیس و سرد شدن پاهای خود عصبانی و ناراحت بود.
با وجود کمبود امکانات، انگیزه بالای او سبب شد تا در نهایت با استفاده از چرم سبک و پلاستیک ضدآب کفش هایی مخصوص شکار تولید کند و پس از اطمینان از عملکرد و کیفیت فوق العاده این کفش ها تصمیم گرفت تا آنها را با نام کفش های شکار L. L. Bean به بازار عرضه کند.
با وجود موفقیت اولیه کفش های تولید شده توسط آقای Leon L. Bean بخش قابل توجهی از آنها مشکل دوخت داشتند و در حین استفاده آب به درون کفش نفوذ می کرد. اینجا بود که آقای L. Bean در شرایط حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت.
پاسخ وی به مشکل ایجاد شده چه بود؟ او پول مشتریانش را پس داد، اگرچه این اقدام تقریباً باعث ورشکستگی آقای L. Bean شد اما در نهایت موجب برطرف شدن مشکل دوخت کفش ها شد و محصولات آینده این برند به صورت کاملاً ضدآب و نفوذناپذیر به بازار عرضه شد.» با مطالعه این داستان به خوبی درمی یابیم که ارائه چنین داستانی به مشتریان بسیار مؤثرتر و جذاب تر از ارائه آمارهای خسته کننده است.
داستان های منحصربه فردی که برندها برای برقراری ارتباط با مخاطبان شان ایجاد می کنند باید جذاب، معتبر و کاملاً در ارتباط با زمینه فعالیت آنان باشد. در چنین شرایطی است که شرکت های تجاری می توانند با قرار دادن پیام اصلی شان در قلب داستان به هدف اصلی شان که همان افزایش فروش در بلند مدت است دست یابند.
فراموش نکنید طرح چنین داستان هایی و ارائه آنها به مشتریان سبب می شود تا اعتبار برندتان افزایش یافته و مشتریان ارتباط بهتر و مؤثرتری با استراتژی های تجاری و سازمانی شما برقرار کنند. داستان نویسی یک استراتژی مؤثر و قدرتمند است که در طول زمان تکامل یافته و می تواند به سرمایه ای ارزشمند برای شرکت های تجاری بدل شده و الهام بخش برندها در فرآیند فعالیت های درونی و بیرونی آنان باشد. ادامه دارد...
مترجم: معراج آگاهی
منبع: www.ama.org